BASHIR
اعتقادی،سیاسی
 
 

جناب حجت الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی می فرماید: من در تهران از جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می گفت: من از اول جوانی مقیّد بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می شدم.

به گزارش جهان، رجانیوز نوشت: در یکی از این سالها که عهده دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ای؟ مگر نمی دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می مانم و خودم از اموالم محافظت می کنم.



آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟

فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین(علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.

لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.

سؤال کردم: روز عرفه، که می گویند حضرت ولی عصر(عج) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد.

گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر(عج) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل می شوید.

در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم.

آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.

سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.

پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی حرف می زدند! نامشان مهدی(عج) بود و پسر امام حسن عسکری(علیه السلام) بودند.

نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد.

فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.

اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل می شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.

بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(عج) بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر(عج) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.
برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص۲۳، قضیه ۵.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:امام زمان+تشرف+عرفات+عرفه+حضرت عباس+روضه, :: 8:54 :: توسط : عبدالمهدی

بزرگ مجاهدي كه تشرفات مكرر او به محضر حضرت ولي عصر (ع) ثابت و حتمي است. آن بزرگوار از فقها و مجتهدان برجسته اي بود كه در سال 1346 ه.ق بر ضد بي بند و باري خاندان پهلوي قيام كرد. او در آن اوج خفقان رضاخاني، لحظه اي از امر به معروف و نهي از منكر غفلت نداشت و صريحاً‌ بر فراز منبر از جنايات رضاخان پرده برمي داشت. در نوروز سال 1306 ش، زن رضاخان به همراه عده اي از زنان دربار، بدون حجاب و با آرايش كامل، وارد حرم حضرت معصومه عليه السلام شدند . در آن هنگام تنها عالمي كه مقابل اين هتك حرمت ايستاد و آنان را از حرم بيرون راند، آيت ا... بافقي بود. هنگامي كه خبر اعتراض دليرانه او به گوش رضاخان رسيد، شخصاً به قم آمد، آن روحاني مبارز را دستگير و شخصاً او را زير مشت و لگد خود گرفت و پس از ضرب و شتم، آن عنصر تقوا و فضيلت را به شهر ري تبعيد كرد.
يكي از بزرگان قم‌، آن شب در عالم رويا به محضر مقدس حضرت بقيت ا... (عج) شرفياب شد و آن حضرت را مشاهده نمود كه سوار بر اسب عازم تهران هستند و پيش از حركت، به حرم مطهر عمه اش حضرت معصومه روي نموده، فرمودند: « السلام عليك يا عمتي المظلومه، لعن ا... قوما هتكوا حرمتك و كسروا حصنك؛ سلام بر تو اي عمه مظلوم ام، خداي لعنت كند گروهي كه به حريم تو جسارت كردند و بست ترا شكستند. 1»

1 مهدي پور، كريمه اهل بيت، ص 209، ماهنامه كوثر، ش 13، ص 12 .



درميانه راه قديم جمكران باغي داشت و منزل بسيار ساده و محقري در ميان آن. با اينكه سوادي نداشت، ولي با امام زمان (عج) ارتباطي قوي و سر وسري داشت. از آذربايجان شوروي، راهي قم گشته بود. دلش را با امام زمانش به سايه سار حرم كريمه اهل بيت عليهم السلام و همسايگي مسجد مقدس جمكران آورده بود. در همان آذربايجان كه به شغل شيرفروشي اشتغال داشت، مورد عنايت قطب عالم امكان واقع گشته بود. روزي صاحب منصبي، ليوان شيري را مي طلبد و به ناگاه خشمگين مي شود و اسلحه را به روي او مي كشد تا او را هدف قرار دهد. او فريادي از ته دل مي كشد و مي گويد: « يا صاحب الزمان!» در همان حال، دست آن افسر روسي از كار مي افتد و فلج مي شود. او بسيار اهل كتمان اسرار و تشرفات خويش بود، و فقط گاهي براي برخي از خواص چيزهايي را مي گفت 1.
به گواهي تني چند از اساتيد اخلاق و عرفان حوزه علميه قم، باغ و منزل آن بزرگوار، محل آمد و رفت آقا امام زمان (ع) بوده است. آن بزرگوار براي يكي از اساتيد اخلاق حوزه تعريف كرده بود كه روزي در باغ مشغول كار بودم كه ناگاه ديدم حضرت مولا تشريف‌آوردند. به خدمتش شتافتم و به همراه آن حضرت در زير سايه درختي نشستيم. چند دقيقه اي گفت و گو كرديم... حضرت فرمودند: « خسته هستم. مي خواهم اندكي استراحت كنم. » و آن گاه حضرت سر مبارك خويش را بر پاي من گذاشتند و اندكي خوابيدند و ... يكي از ارادتمندان آن جناب نقل مي كرد: « آن بزرگوار يك بار به مسجدي در قم اشاره كرد و فرمود: همينك امام زمان (ع) تشريف آوردند و مسجد را افتتاح كردند. 1»

1 ر.ك: حسيني، در كوچه عشق، ص 57ـ52.

2 همان منبع



پایگاه صالحات – از بیانات مرحوم آیت الله بهجت (قدس سره)Bahjat-2

همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آن ها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند!

زمانی مرحوم شیخ ابراهیم حایری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غایب عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را در خواب دید،

حضرت به او فرمود: این ها که در این جا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و ... ولی هیچ کس به فکر من نیست و برای ظهور و فرج من به طور جدی دعا نمی کند!

گویا حضرت علیه السلام از ما می خواهد که اعتکاف و توسل و دعایمان برای خصوص فرج و ظهور آن حضرت واقع شود، ولی ما به او خطاب می کنیم که: «عالم ز دست رفت، تو پا در رکاب کن.» و یا این که می گوییم: «ای یوسف زهرا، بیا.» غافل از این که او هم از خدا می خواهد که بیاید. مگر آمدن او به دست اوست که از او می خواهیم از زندان بیرون بیاید؟! بلکه همه باید از خدا بخواهیم تا اذن دهد او ظهور نماید. خود او هم منتظر امر خدا و الهامات خدا است، تا ظهور کند و خود را معرفی کند، و از غریبی و درماندگی نجات یابد؛ زیرا گرفتاری او، گرفتاری همه بشر، و نجات و فرج او، نجات همه و فرج برای همه است.

آری، او هزار سال است که زندانی است، لذا هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را از خدا بخواهد.

هر دقیقه ای که می گذرد جایگزین و عوض ندارد، از دست رفته و گذشته است و دیگر برنمی گردد. ای کاش اگر خانه و درِ خانه را نمی دانیم، کوچه را می دانستیم!

حاج محمدعلی فشندی رحمة اللّه علیه هنگام تشرّف به محضر حضرت صاحب عجل اللّه تعالی فرجه الشریف عرض می کند: مردم دعای توسل می خوانند و در انتظار شما هستند و شما را می خواهند، و دوستان شما ناراحتند.

حضرت می فرماید: «دوستان ما ناراحت نیستند!»

ای کاش می نشستیم و درباره این که حضرت غایب علیه السلام چه وقت ظهور می کند، باهم گفت و گو می کردیم، تا حداقل از منتظرین فرج باشیم. اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود. چرا ما حداقل مانند نصاری که در مواقع تحیر با انجیل ارتباط دارند، با آن حضرت ارتباط برقرار نمی کنیم؟!

 

در فکر آن باشیم که با حضرت غایب علیه السلام رابطه داشته باشیم

یکی از امور مهم بلکه از اهم امور این است که بدانیم چه کار کنیم تا مثل کسانی از علما و متشرعه و صلحای تابع علما باشیم که فرج شخصی و ارتباط خاص با حضرت ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف داشته اند، و محتاج نبوده اند که در امور خودشان یا غیر خودشان فی الجمله عدل عمومی را خواستار باشند. از قبیل نواب اربعه و علمای معاصر آن ها که مقامات و کراماتی داشته اند که ما نداریم، به طوری که نمی توانیم بگوییم مثل آن ها هستیم. باید مجالسی تشکیل دهیم و با رفقا و اصدقا بنشینیم و مذاکره کنیم که به چه راهی می شود به آن حضرت رسید و با آن حضرت رابطه داشت؛ زیرا بلاکلام هر فیضی به ما می رسد - چه خصوصی و چه عمومی و چه داخلی و یا خارجی، و چه جسمانی و چه روحانی - فقط از ناحیه همان یک فیض است و توجه به همه ائمه علیهم السلام هم به او راجع می شود؛ لذا شخصی به حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله توسل نمود و حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله او را به فلان امام و فلان امام و در آخر به امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف حواله داد.

 

منبع:

1- پایگاه حوزه به نقل از هفته نامه افق حوزه (به صاحب امتیازی مرکز مدیریت حوزه علمیه قم): ویژه نامه اولین سالگرد ارتحال آیت الله بهجت (قدس سره)

2- سایت آیت الله بهجت (ره)



نجات حجاجي كه در بيان راه گم كرده بودند

 

 

 

 

از مرحوم شيخ اسماعيل نمازي كه در مشهد ساكن بوده اند، قصه اي معروف است كه جمعي از اهالي مشهد آن را از ايشان نقل نموده اند.
در يكي از سالها كه جمعي از اهالي مشهد را من به عنوان حمله دار به زيارت بيت ا… الحرام
مي بردم و در آن زمان از راه نجف اشرف از بيابان بي آب و علف و پر از شن مي رفتيم كه جاده آسفالته و يا حتي جاده اي كه شن ريزي شده باشد نبود و فقط عده اي راه بلد مي توانستند از علائم مخصوص راه را پيدا كنند و حتماً بايد آب و بنزين كافي همراه داشته باشند تا در راه نمانند. ما از نظر آب و بنزين وضعمان مرتب بود، حتي دو نفر راننده داشتيم. مسافرين نان و غذاي كافي برداشته بودند و ما راه خود را پيش گرفته بوديم و مي رفتيم.
دنباله در ادامه مطلب...



 ادامه مطلب...


يكي از كساني كه خدمت حضرت امام زمان ارواحنافداه شرفياب شده مقدس اردبيلي (ره) است.يكي از شاگردان خاص مقدس اردبيلي ميگويد: يكي از شبها در صحن مطهر امير مؤمنان علي عليه السّلام در حالي كه شب از نيمه گذشته بود، خسته از مطالعات علمي قدم ميزدم. ناگهان در آن فضاي نوراني، شيخ جليل القدري را ديدم كه به سوي حرم حضرت اميرالمؤمنين روان است. در حالي كه تمام درهاي حرم مطهر قفل بود.با كنجكاوي او را تعقيب كردم. ديدم او چون به در حرم نزديك شد، قفلها باز و در حرم گشوده شد.او به هر دري كه دست مي گذاشت باز مي شد،تا اينكه با كمال وقار و سنگيني كنار حرم مطهر حضرت اميرمؤمنان ايستاد وسلام كرد ومن جواب سلام او را شنيدم، سپس با همان صاحب صدا شروع به صحبت كرد.هنوز از آن گفتگو چيزي نگذشته بود، كه آن مرد خارج شد.من نيز او را تعقيب كردم تا اينكه از شهر بيرون رفت و به سوي مسجد كوفه سرازير شد. من از روي كنجكاوي او را دنبال كردم تا به مسجد رسيد و داخل محراب شد،سپس با كسي به گفتگو نشست.سخنانش كه به اتمام رسيد از مسجد خارج وبه سوي شهر سرازيز شد.نزديك دروازه نجف كه رسيد تازه سپيده صبح دميده بود و خفتگان آرام آرام سر از بستر بر مي داشتند وآماده نيايش صبحگاهي مي شدند.ناگهان در طول راه عطسه اي به من دست داد كه نتوانستم جلوي آن را بگيرم. آن مرد متوجه من شد و برگشت، چون به چهره اش نگريستم ديدم استادم مقدس اردبيلي است.پس از سلام و اظهار ادب، به استادم عرض كردم كه من از لحظه‏‏ ورود به حرم امير مؤمنان تاكنون همراه شما بودم،لطفاً بفرمائيد كه در حرم مطهر ودر محراب مسجد كوفه با چه كسي سخن مي گفتيد؟مقدس اردبيلي (ره) ابتدا از من قول گرفت كه اين راز را تا زماني كه ايشان در قيد حيات است فاش نكنم، سپس مقدس اردبيلي فرمود:فرزندم ؛ گاهي حل مسائل براي من دشوار مي شود و از حل آن عاجز مي شوم، خدمت علي بن ابيطالب علیهما السلام شرفياب شده و جواب آن را مي گيرم امّا شب گذشته حضرت اميرمؤمنان عليه السّلام مرا به سوي حضرت صاحب الامر(عج) راهنمايي كرد و فرمود: مقدس اردبيلي فرزندم مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مسجد كوفه است، نزد او برو و مسائلت را از او فراگير.من به امر آن حضرت داخلي مسجد كوفه شدم و از حضرت سؤال كردم.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:تشرف+امام زمان+صاحب الزمان+علامه+بحرالعلوم+مقدس اردبیلی+حضرت مهدی, :: 20:3 :: توسط : عبدالمهدی

اين ولي خدا ميگفت كه در عرفات ديدم وجود نازنين امام عصر ارواحنا فداه به مقام معظم رهبري با اسم دعا ميكرد .

 

 

پایگاه صالحات - حجة الاسلام صديقي :

قضييه آقا بعد از حضرت امام خدا شاهده از جزء كرامتهاست. اگر در زمان امام ، آقا به عنوان ولي امر مطرح بود زده بودندش .

آقاي طبا طبائي ميگويد اين آيات ولايت را در سوره مائده ، خدا جا سازي كرده بود .كه اگر اين گونه جا سازي نشده بود مورد هجمه اهل سقيفه قرار مي گرفت.

امام ايشان را تحت پوشش قرار داد ، انگشت هدايتش را هم به سوي او گرفت كه اين براي ولايت مناسب است ، هم تصريح فرمودند كه ايشان مي تواند اين كار را بكند ، هم بعنوان اسلام شناس ، مثل آفتاب مي درخشي ، اين تعبيراتي را كه فقط در مورد ايشان بود . عملأ هم الله أعلم حيث يجعل رسالته .

من همين قدر به شما بگويم ، خدا گواه است بنده از يك ولي خدائي خودم كرامت ديدم . ايشان به من گفتند

دنباله در ادامه مطلب...



 ادامه مطلب...


پایگاه صالحات - سخنان آیت الله احدی :

Image_00001

مطلبي را به شما عرض ميكنم شايد نشنيده باشيد .جناب آقاي صديقي شب فاطميه روي منبر در بيت ايشان ( بيت رهبري ) كه آقاي رييس جمهور نشسته بود،آقاي هاشمي بود ، سران مملكتي بودند ، قوه قضاييه ، همه بودند.آقاي صديقي روي منبر اين مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام كند .همين كه خواست تمام كند فرياد گريه جمعيت و حضار بلند شد .

ديدند اين جمعيت بسوي آقا دارند حمله ميكنند كه به عنوان تبرك به ايشان دست بزنند .آقا را بردند و ديگر نتوانستند جمعيت را اداره كنند .

وآن مطلب اين بود :

 

دنباله در ادامه مطلب...



 ادامه مطلب...


 

 

 

جناب عالم جليل القدر آخوند ملازين العابدين سلماسي داستان ملاقات علامه بحرالعلوم با حضرت صاحب الامر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مكه مكرمه را نقل كرده است ايشان مي گويند علا مه بحرالعلوم در مجاورت مكه معظمه سكني گزيد و با آنكه در بلد غربت بود و منقطع از اهل و خويشان، اما قوي القلب بود ودر بذل وبخشش و عطا يد طولاني داشت و زياد شدن مخارج چندان اهميتي براي وي نداشت.روزي اتفاق افتاد كه من چيزي نداشتم پس چگونگي حالم را خدمت سيد عرض كردم كه مخارج زياد است و چيزي در دست من نيست سید چيزي نفرمود، عادت سيد اين بود كه صبح دور كعبه طواف مي كرد و بعد به خانه مي آمد و در اطاقي كه مختص به خودش بود مي نشست و دانش آموزانش از هر مذهبي دور او جمع مي شدند پس براي هر صنف به طريق مذهبش درس مي گفت فرداي آن روز كه شكايت از تنگدستي كرده بودم چون از طواف برگشت ناگاه كسي در را كوبيد پس سيد به شدت مضطرب شد با شتاب برخاست و نزديك در رفت و در را باز كرد پس شخص جليل و شريفي به هيئت اعراب داخل شد و در اطاق سيد نشست سيد در نهايت ادب دم در نشست ساعتي باهم نشستند و با يكديگر سخن گفتند آنگاه سيد بر خواست ودر خانه را باز كرد و دست آن اعرابي را بوسيد و او را بر ناقه اي كه دم در نشسته بود سوار كرد و او رفت وسيد با رنگ متغير و برگشته آمد و براتي به دست من داد و گفت اين حواله اي است به مرد صرافي كه در كوه صفا است نزد او برو و آنچه بر او حواله شده است از او بگير آن برات را گرفتم و نزد همان مرد بردم چون برات را گرفت نظر نمود آن را بوسيد و گفت برو وچند نفر بياور رفتم و چهار نفر آوردم پس به قدري كه آن چهار نفر قوت داشتند پول فرانسه آورد وايشان بر داشتند پول فرانسه پنج قران عجمي است آن افراد آن پولها را به منزل آوردند روزي رفتم نزد آن صراف كه از حال او جويا شوم و اينكه بپرسم حواله از جانب چه كسي بود اما نه صرافي را ديدم ونه دكاني از كسي كه در آنجا حاضر بود از حال صراف پرسيدم گفت: ما در اينجا هرگز صرافي نديده بوديم.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 19 فروردين 1391برچسب:تشرف+امام زمان+صاحب الزمان+علامه+بحرالعلوم, :: 9:9 :: توسط : عبدالمهدی

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
بیانات مهم رهبر معظم انقلاب درباره ارزیابی از وضع کنونی و پيشرفت های ملت ایران/ مذاکره با امریکا آیاتاکنون به سوره"حمد"اینگونه نگاه کرده‌اید؟ خاطره‌ حاج سعید که بغض رهبر انقلاب را درآورد شکل گیری فضای جنگی بین چین و ژاپن روسیه برای جنگ آماده می شود شهیدی که جنت را به او نشان دادند گره گشایی از مردم، قبرمان را روشن می کند راه نجات گریه‌کردن برای امام‌حسین علیه السلام چه ثوابی دارد؟ ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عرفات و روضه حضرت عباس علیه السلام ده داستان کوتاه از زندگی جوادالائمه علیهم السلام اجمعین نظر درس‌آموز رهبر انقلاب درباره دختران بدحجاب چراغ سبز به دولت تركيه برای حمله به سوریه
نويسندگان